tanhai paizi

tanhai paizi

tanhai paizi

tanhai paizi

دلم گرفته همینجوری... شاید از سندروم عادت ماهانس... شاید از دلتنگی سعید... اخه دیگ اس دادن بهش ارومم نمیکنه نمیگم نا شکری میکنم ن... دلم گرمای تنشو میخواد ن تایپشو... بازم خدارو شکر ک دارمش ...خستم چرا انقدر الکی خستم؟؟چمه خدایا چرا غم خاصی تو دلمه؟ چرا ترس از اینده دارم؟چرا نمیتونم درس حسابی درس بخونم؟ ترس اینک مبادا هییچوقت پام به دانشگاه برسه....؟

چرا باید انقد حال بد باشد بی دلیل... 

کل اعتماد ب نفسم اومده پایین کاملا بی دلیل ...چرا حالا ک سعیدو دارم چرا؟  چرا باید حالم بد باشه... اخه هورمونای کوفتی چرا دس از سرم برنمیدارین؟؟؟ انگار زندگی برام زهرماره حالا زهر مارم ن.... ولی بی دلیل دلم گرفته... کاش حوصلم برگرده سر جاش تا سعیدمو از دست ندم الکی... تو دنیا اول خونوادم بد سعید برام مهمن ...دیگ کسیو نمیخوام خداایا مرسی ک دارمشون... کاش سعید تا ابد مال خودم باشه ..

لنت ب من..

من گناهکار تررریننمم... ارزوم ترک گناست... 

سعیدم نفس... بیا زودتر دلتنگتررینتتممم... چرا نمیتونم بغلت کنم؟؟ چرا عشق سرباز من؟؟ بیا ک بیتابتم...