tanhai paizi

tanhai paizi

tanhai paizi

tanhai paizi

دلم میخواد همه ی زندگیو بالا بیارم  این زندگی چقدر رغت انگیزه اخرین بار تابستون بود ک انقدر ازت جدا بودمو از زندگی متنفرر....من طعم تلخ افسردگیو چشیدم تو همون گرمای تابستون ک بدنم ازش همیشه متنفره...همون موقع ک تنهای تنها بودم همون موقع که انگار کل دنیا داشتن ایسگا منو میگرفتن همون لخظه ای ک تو نبودی...همون روز تولدت ک  امید بی رنگی تو دلم بود افسردگی با من عجین شده بود...شایدم اون موقع بالا اوردم کلل دنیاروو کل خیابونارو کل گرمای تابستونو کل دوستامو همه ی دورو بریامو بجز مامانو بابای عزیزم...! 

ب من بگو ببینم طعم تلخ انتظارو چقدرچشیدی؟  طعم زهرمار جداییو چی؟ وقتی بهترین دوستت برای جداییت لحظه شماری میکنه و تورو ماها ازونی ک میمردی براش دور میکنه (برای یبارم تقصیر خودش نبود!) با هزاارتا نقشش من شکستم هرووز هررشب همون ۶ ماه! (قبل تابستون): همون زمستونی ک تو سوز وحشتناکش ۶ صبح بیدار میشدم و ناا امید تر از همه ی ناامیدا دل شکسته تر از هممه ی دلشکسته ها میرفتم دانشگاه عجب ترم سختی بود! عجب سال بدی بود عجب زمستونو بهارو تابسستوون بدی بود!  عجب سختی ها کشیدم برات! عجب دریای سحرامیزیه غمای عالم‌‌‌...!

کاش همین الان بیارم بالا همه دنیارو انگار کل سختیا تو وجودمه ک باید بیان بیرون....چقددد حس سنگینی دارممم...چقدر خستممم....چقدر پر از نیاازم 

به خواب 

به پول

به شغل

به شمال

به بغلت....

به بغلت...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.